اهل وبلاگم
روزگارم توپ است
ته سوادی دارم، و دهانی به اندازه دروازه ی غار
من غضنفر پسری چلغوزم
که ورق پاره ای دارد به نام سجل
کلبه ای دارم
سر اندیشه، ته کوچه نادانی
خانه ام یک طرفه آزاد است
من لیسانسم
قبله ام یک مودم است
مدرکی دارم سبز، آبی و کمی هم قرمز
می گذارم لب کوزه آن را
و در اندیشه آب، می شود ذهنم خیس
و همه می خندند
چون نمی دانم، که تحمل با طاست یا ت
اهل وبلاگم
پیشه ام قالتاقی است
نظر آدم ها این قدر نیست مهم
بیسوادند همه
دوستانی دارم بهتر از صد تا چماق
و صدایی که یواشی می گفت
آی فلانی تو چقدر خوبی
تو چه ماهی، تو خدایی
گرچه این کار بد است
دم تو اما گرم
در هیاهوی شهر
گاه گاهی که شود اوضاع پس
می تراشم چماقی از هیچ
می کنم خود را لوس
می کشم جیغ ، می زنم داد
تا که یادت نرود
من ورق پاره ای دارم به نام سجل
اسم من غضنفر است.